16 آگوست 2021

خیابان بهار از مجید احمدی

دانلود پادکست صوتی عاشقانه "خیابان بهار" اثری از مجید احمدی
7 نوامبر 2020

پادکست صوتی سه یار دبستانی

داستان کوتاه سه یار دبستانی اثر بسیار زیبایی از نویسنده نام آشنای کشور عزیزمان آقای رسول پرویزی است که با صدای مجید احمدی در فضاسازی بسیار خوب روایت شده است در ادامه می‌توانید داستان کامل را به صورت فایل صوتی دانلود کنید و از شنیدن این اثر لذت ببرید.
30 آگوست 2020

به من امید بده

دلبرک دور از دنیای من! به من امید بده بگو دوباره به این جهان باز خواهیم گشت ودر یک عصرِ نمناکِ پاییزی که عطرِ پرتقال خیابان را برداشته است در انتهای انزوایمان یکدیگر را خواهیم دید و خواهیم بوسید و خواهیم داشت
3 فوریه 2019
دلخوشی مجید احمدی

دلخوشی‌هاتو دریاب!

آدمه و دلخوشی‌هاش، هرکسی برای زندگی نیاز به جرات داره و فقط این دلخوشی‌ها هستند که به آدم جرات زندگی میدن، اصلا این دلخوشی‌ها هستن که به آدم شهامت بودن ، جسارت موندن میدن! دلخوشیا می‌تونه هرچیزی باشه از خوردن یک چای گرم تو هوای سرد بعد از کار یا خوندن یک کتاب جدید یا قدم زدن با کسی که دوستش داری.
27 ژانویه 2019
نویسنده مجید احمدی

گذشته چیزی جز گذشته نیست!

گذشته چیزی جز گذشته نیست، هرکاری کنی گذشته است، نه می شود به آن دست برد نه می شود تغییرش داد، یک وصله است در خاطرت مثل یک نقاشی کشیده شده، یک فیلم ساخته شده که گاهی فقط باید بنشینی و از دور تماشایش کنی. گاهی این تماشا کردن لبخند به لبت می‌آورد، گاهی اشک در چشمت و گاه ترس در وجودت. گذشته دست نیافتنی است اما این به این معنی نیست که همیشه در حسرت دیروز بمانی تو اصلا نمی‌توانی به خودت حق بدهی که به خاطر خطایی که در گذشته مرتکب شدی و حالا به اشتباه بودن آن پی بردی خود را سرزنش کنی، چون آن خطا و آن لحظه ها زمینه ساز به وجود آمدن اکنون توست، باید آن بودی که این می‌شدی و اگر این شدی مدیون آنی!
20 ژانویه 2019

به این می‌گویند مغز تکانی!

گاهی در زندگی لازم است كه آدم پایش را از روی گاز بردارد راهنما بزند آرام بگیرد سمت جاده خاکی، دستی را بکشد پیاده شود و نگاهی به پشت سر بیندازد، به مسیر رفته و ردی که از خودش باقی گذاشته، کمی با خودش خلوت کند و چندین بار از خودش بپرسد: من چه کاره‌ی دنیا بودم؟ وقتم را کجا برای چه گذاشتم؟ آن همه دوستان پر ادعا حالا کجایند؟ چرا برای آدمهایی مُردم که حتی برایم تب نکردند؟ چرا خوبی کردم و بدی دیدم؟ چرا هیچ دلی به دلم راه نداشت؟ چرا اجازه دادم کسانی که لیاقتم را نداشتند بیایند و طعم میوه محبتم را بچشند؟ چرا ماندم جایی که ماندنم بی فایده بود؟ چرا رفتم وقتی ماندنم بی تاثیر نبود؟
4 ژانویه 2019

اشک‌های زنانه

همیشه معتقد بودم بسیار راحت می‌شود اشک‌های هر زنی را از دور شناسایی کرد، اشک‌های زنانه دلیل سُر خوردنشان را زود لو می‌دهند! الان هم زنی که رو به رویم نشسته است دارد از پنجره زنگار گرفته و لک شده‌ی اتوبوس شرکت واحد به خیابانِ خیس نگاه می‌کند و قطره قطره اشک می‌ریزد و بعد با گوشه‌ی شال گل دارِ منجوق دوزی شده‌اش پاکشان می‌کند درست مثل برف پاک کنِ اتومبیل که در هوای بارانی اول باران را به جان می‌خرد و سپس همه را یک جا پاک می‌کند و دوباره منتظر باران می‌ماند.
23 دسامبر 2018

زمانه

عشق واژه‌ی موهومی‌بیش نیست در شهری که "حافظ" تنها اسم یک خیابان باشد "فردوسی" اسم یک میدان، "خاقانی" اسم یک پل، و مردمش؛ متفکران و ادیبان را به جای کتابخانه‌ها در نقشه بجویند! آه! در شهری که "فرهنگ" از موزه‌ها به سفره خانه‌ها "کتاب" از خانه‌ها به موزه‌ها "مروت" از خاطر به خاطره‌ها و "محبت" از قلب‌ها به دیار باقی کوچ کرده است و انسان‌ها؛ با واحد پول ارزش گذاری می‌شوند تعجبی ندارد که عشق از یاد برود؛ در شهری که مرد فتحه‌اش را به ضمه داده است و زن سکوت برهنه ای است در برابر فریاد بی‌پولی، چه طنز تلخی می‌شود جوانمردی وقتی همه قاضی‌اند و هیچکس محکوم نیست!
19 دسامبر 2018

امپراطور

و سکوت آخرین سنگرِ من بود وقتی ارتشِ سیاهِ مژه هایت رو به روی چشمانِ کشور بی‌دفاعِ من شمشیر می‌زدند تا اینکه تو فاتحِ این سرزمینِ بی‌امپراطور باشی!ما بی‌خبر بودی من در آخرین سنگرِ خود پرچمِ سفید به دست، با شوقی بی‌انتها ویرانیِ حریمِ فرمانرواییِ خویش را به تماشا نشستم؛ آری من، منِ مغرور برای اولین بار پیروزی را در شکست دیدم و فهمیدم عشق  می‌تواند فلسفه‌ی همه چیز را تغییر دهد اصلا عشق می‌تواند خود یک فلسفه‌ی دیگری باشد برای تک تک تعبیرها!
11 دسامبر 2018

رُز مریم

جلو نشسته بودم از آینه دیدم که با دسته گل مصنوعی (الکی مثلا رُز بود) سوار تاکسی شدند.بعد از چند دقیقه، کمی‌ناز و ادا چاشنی حرفهایش کرد و گفت: "عه مریم! پوکیدم از بس بی‌هوا گُل مصنوعی بو کردم آخه حیفم اومد طبیعی باشه گفتم یچی بگیرم براش بمونه..." مریم که شوخی کردنش گُل کرده بود گفت: "خنگی مگه دختر...البته همیچن بدم نیست کپی برابر اصله!"
21 سپتامبر 2018
ذوستی - مجید احمدی

دوستی

دوستان خوب هم‌ اندازه‌ی همند، آدم‌های هم شکل باهم ارتباط عمیق درونی دارند یعنی اکثر انسان‌ها دوستانشان را بر اساس نقطه اشتراک هایشان گزینش می‌کنند هرکس هرجوری که باشد هم نوع خودش را پیدا می‌کند و اگر دقت کنید می‌بینید هرچقدر این نقطه اشتراک‌ها بیشتر باشند حس صمیمیت بیشتر خواهد بود.از طرفی انسان‌ها کتاب هایی که می‌خوانند باعث می‌شود در اندیشه‌ی خود تعمق کنند و شخصیتشان را بر اساس مجموعه ای از اندیشه‌های بررسی شده به روز کنند.
17 سپتامبر 2018
پذیرفتن اشتباه - مجید احمدی

پذیرفتن اشتباه

در تنظیمات داخلیِ ما آدم‌ها یک گزینه به نام "پذیرفتنِ اشتباه" وجود دارد که اکثرمان آن را فعال نمی‌کنیم ‌، مثلا در کودکی‌ها اگر کارِ بدی می‌کردیم یا در مدرسه در درسی نمره‌ی خوبی نمی‌گرفتیم به جای پذیرفتنش سعی می‌کردیم آن را کتمان کنیم و در موردش با هیچ اَحدی صحبت نکنیم حتی گاهی دروغ هم چاشنی آن می‌کردیم که نه من عالی هستم و حرف نباشد؛ به این دلیل که دیگر کسی ما را باز خواست نکند و ما هم به کسی جواب پس ندهیم.