دلبرک دور از دنیای من!
به من امید بده بگو دوباره به این جهان باز خواهیم گشت و در یک عصرِ نمناکِ پاییزی که عطرِ پرتقال خیابان را برداشته است در انتهای انزوایمان یکدیگر را خواهیم دید و خواهیم بوسید و خواهیم داشت به من امید بده بگو آن روز مرا عاشقانهتر نفس میکشی و در چای هلی که برایم دم میکنی، عشق میریزی تا بنوشیم و به تماشای باران بنشینیم. بگو که قرار است دوباره ببینمت، دوباره بخواهمت.
لطفا به من امید بده مرا اینگونه رها نکن…
روزنوشت | مجید احمدی