« بفرمایید عشق »

در سرم نیست دگر غیر تو رویای کسی
من که هرگز نشدم این همه شیدای کسی
آن‌چنان در همه جای دل من جا شده‌ای
که به غیر از تو نباشد دل من جای کسی
ما که مردیم درون قیل و قال خودمان
زنده هستیم به ظاهر به خیال خودمان
چون نداریم کسی را که غم ما بخورد
خود نشستیم به سوگ ارتحال خودمان

او آمد و از خوابِ بَدم پا شده بودم
من تازه از این دلهره مِنها شده بودم
بانوی بهارِ من و دلدارِ دلم بود
در آینه دیدم که چه آقا شده بودم!
مست تو شوم اگر شود ساقی عشق
در حسرت آنم کند انفاقی عشق
از تو نفسی جدا نخواهم شد چون
یک دوم من تویی و الباقی عشق

« عاشقانه‌تر از باران »

شدم درگیر یه احساس مزمن
تو روزای پر از تکرار هفته
من احساس کسی رو دارم اینجا
که کل زندگیش از دست رفته
همین جا که هستی و من با توام
همین جا که از کل دنیا کمیم
تو بارونِ پاییزی و کوچه‌ها
چه خوبه تو و چتر و من با همیم

یه بغضی نشسته بازم تو گلوم
تو نیستی یه دنیا ازم کم شده
داره برف می باره حالم بده
نمی دونم امشب چه مرگم شده
هنوز بعضی شبای بی‌قراری
که تو هر ثانیه‌ش دلگیر و سردم
چشام تَر میشه با آهنگ‌هایی
که یک روزی کنارت گوش کردم